ابن زیاد دمشقی. از زهیر بن محمد از نافع از ابن عمر روایت می کند که: رد سه چیز سزاوار نیست: شیر و روغن و مخده. رؤیانی در مسندش از عباس بن محمد روایت می کند که گفت: ابوالربیع سلیمان بن داود بن رشیدالختلی این قول را برای ما حدیث کرد. ابن عساکر در تاریخش می گوید: من نه خالد را شناختم و نه ابوالربیع را. (از لسان المیزان ج 2 ص 376)
ابن زیاد دمشقی. از زهیر بن محمد از نافع از ابن عمر روایت می کند که: رد سه چیز سزاوار نیست: شیر و روغن و مخده. رؤیانی در مسندش از عباس بن محمد روایت می کند که گفت: ابوالربیع سلیمان بن داود بن رشیدالختلی این قول را برای ما حدیث کرد. ابن عساکر در تاریخش می گوید: من نه خالد را شناختم و نه ابوالربیع را. (از لسان المیزان ج 2 ص 376)
دارای دودم و دولبه. (ناظم الاطباء). که از دو سوی ببرد. دارای دولبۀ تیز و بران. دودمه. دولبه. - شمشیر یا تیغدودم، تیغ و شمشیر با دولبۀ برنده و تیز. دولب. (یادداشت مؤلف)
دارای دودم و دولبه. (ناظم الاطباء). که از دو سوی ببرد. دارای دولبۀ تیز و بران. دودمه. دولبه. - شمشیر یا تیغدودم، تیغ و شمشیر با دولبۀ برنده و تیز. دولب. (یادداشت مؤلف)
دمشقی. خالد بن یزید بن عبدالرحمن بن ابی مال’ دمشقی محدث. وی در سنۀ 105 ه. ق. زاده شد و در 185 ه. ق. فرمان یافت. او راست: ’شرح جنات الخلد’، ’شرح کتاب الرحمه الصغیر ’’شرح کتاب المل’’ و ’کتاب الدیات’ (از هدیه العارفین ستون 343)
دمشقی. خالد بن یزید بن عبدالرحمن بن ابی مال’ دمشقی محدث. وی در سنۀ 105 هَ. ق. زاده شد و در 185 هَ. ق. فرمان یافت. او راست: ’شرح جنات الخلد’، ’شرح کتاب الرحمه الصغیر ’’شرح کتاب المل’’ و ’کتاب الدیات’ (از هدیه العارفین ستون 343)
فوراً. فی الفور. درزمان. درساعت. دروقت. همان دم. حالی. بی درنگ. برفور: نگون اندرآمد شماساس گرد بیفتاد بر جای ودردم بمرد. فردوسی. برون رفتم از جامه دردم چو شیر که ترسیدم از زجر برنا و پیر. سعدی
فوراً. فی الفور. درزمان. درساعت. دروقت. همان دم. حالی. بی درنگ. برفور: نگون اندرآمد شماساس گرد بیفتاد بر جای ودردم بمرد. فردوسی. برون رفتم از جامه دردم چو شیر که ترسیدم از زجر برنا و پیر. سعدی
زنی که به شب آمد و رفت نماید، ناقه دردم، شتر مادۀ کلان سال، و میم آن زائد است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ویا ماده شتری که دندانهای او به ’دردر’ و ریشه آن رسیده باشد. (از منتهی الارب). و رجوع به درداء شود
زنی که به شب آمد و رفت نماید، ناقه دردم، شتر مادۀ کلان سال، و میم آن زائد است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ویا ماده شتری که دندانهای او به ’دردر’ و ریشه آن رسیده باشد. (از منتهی الارب). و رجوع به درداء شود
آب سرخی که از درخت یز و یا درخت طلح بیرون می آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). دوادم. (آنندراج) (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به دوادم شود
آب سرخی که از درخت یز و یا درخت طلح بیرون می آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). دوادم. (آنندراج) (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به دوادم شود